بدون عنوان
رهای مامان من و بابایی برای یک سالگیت وقت گرفته بودیم تا ببریمت آتلیه و ازت عکس بگیریم و 14 اسفند وقت آتلیه داشتی و اونروز کلییی اذیتمون کردی و خیییلیی شیطونی کردی و نمیذاشتی ازت عکس بندازیم من کلی ایده داشتم یک عالمه لباس برده بودم لباس جوجت و لباس عروست و ... ولی نذاشتی هیچکدومشو تنت کنیم و اصلا باهامون همکاری نکردی و همه اونجارو بهم ریختی همه نقشه هامو نقش بر آب کردی و من خیلی حرص خوردم ولی بابایی مثل بیشتر وقتا خونسرد بود و مهربوون خلاصه عکسایی که گذاشتی ازت بگیریم زیاد نشد ولی در کل راضی بودیم 22 اسفند هم اماده شد و من اومدم تا توی وبلاگت برات بزارمشون دوست دارررررم نازنیییییینم ...